سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تـوپـــک
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
شنبه 86 خرداد 19 ساعت 9:19 عصرغذای دانشگاه

سلام دوستای گلم .خوبید؟ معلومه خوبید چرا بد باشید..
ببخشید که دیر به دیر به روز میکنم.

امروز می خوام در مورد
غذای دانشجویی بگم.
غذاهای دانشجویی که درست کردن آن برای دانشجوها عذابه است و خوردنش  لذیذ و خوشگوار.
دانشگاه ما که خوابگاه نداره کارمان بیشتر درآمده. بهر حال شکم ما هم باید چیزی برای خوردن پیدا کند:

خدا بیامرزد پدر کاشف
تخم مرغ را، چون اگر آن آدم عاقل و بالغ نبود آنوقت این همه آدم مجرد باید چه خاکی بر روی شکمشان می ریختند.
تخم مرغ در زندگی دانشجویی حکم
کیمیا را دارد. چرا که در سه سوت درست میشه و با اون میشه کلی غذای متنوع درست کرد. از نیمرو که ساده ترین شکل آن است تا املت، خاگینه، تخم مرغ آب پز.
برای بهتر خوردن این غذای لذیذ می توانید آن را با چیزهای دیگر همراه کنید مثل،
سیب زمینی، تن ماهی، سوسیس، کالباس و گوشت چرخ کرده.
با تکیه به همین تخم مرغ و همراهش سیب زمینی می توانید یک کوکوی خوشمزه هم درست کنید یا اگر می خواهید زیاد به خودتان حال داده باشید می توانید با اضافه کردن کمی گوشت چرخ کرده کوکو را به
کتلت تغییر دهید.
از
کنسروها اما غفلت نکنید. بعد از انیشتین کسی که خیلی به علم خدمت کرد، همان کاشف کنسرو بود. خصوصا تن ماهی و لوبیا که هم مخلوط می شوند و هم تک تک قابل استفاده هستند.
تازه کنسرو های متنوع دیگه رو هم که دوست دارید میتونید گیر بیارید، از
کله پاچه گرفته تا سیراب شیردان و خورشت قرمه سبزی و قیمه و ...
به هر حال اینجور مواقع است که آدم قدر خانواده و دست پخت
مادر را می فهمد و می فهمد که چرا آشپزخانه بدون مادر صفا نداره .

یه
خاطره هم واستون تعریف کنم که ماله همین چند روز پیشه:
قرار بود بابام اینا پنج شنبه ساعت 1 ظهر حرکت کنن و بیان شمال پیشه من تا یکشنبه بمونن، منم که میدونستم حتما میان چهار شنبه نه نهار درست کرده بودم نه شام، دیروزش هم فقط نهار خورده بودم. خلاصه گفتم خانواده میان و برام نهار و شام درست میکنن منم خودم رو میسازم.
اما چشمتون روز بد نبینه، زد و جاده
برف و بوران بود اینا گیر کردن وسط جاده ساعت 6 زنگ زدن گفتن حمید ما داریم برمیگردیم تهران نمیشه اومد....... فکر کن چه سخته شنیدن این حرف .دوست داشتم خودمو  دار  بزنم خیلی ناراحت شدم. یه کم آهنگ (از نوع غمگین) گوش دادم و خوابیدم.
ساعت 8 صبح بلند شدم. یه چرخی زدم و موزیک غمگین و اینا که دیدم ساعت 9 زنگ در زده شد.با خودم گفتم این کیه این موقع صبح آیفون رو برداشتم پرسیدم کیه؟ یکی گفت ماییم
حمید درو باز کن.منو میگی از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم. سریع با همون لباسا دویدم تو کوچه و کمک کردم وسائل رو بیارن بالا.
بعد گفتم من 2 روزه شام و نهار نخوردم. بابام گفت خوب الان هم که از بیحالی
داری میمیری اگه ما نمیومدیم خودت حال نداشتی غذا درست کنی حتما میمردی.....
خلاصه بعد از 20 ساعت رسیده بودن اینجا و در کنار من بودن.3 روزی که پیش من بودن کلی بهم رسیدن و یه حال اساسی کردم.جاتون خالی.
فقط یه چیزی قدر
مادرتون رو بدونید.....
شاد باشید غصه معنی نداره!!!....... 

از غصه خودن هیچ چیزی درست نمیشه....بی خیال ... بی خیال......
همین.

در ضمن لینک ها رو اضافه کردم

موفق باشید.


متن فوق توسط: حمید رضا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
تـوپـــک
حمید رضا
آرشیو یادداشت ها
بهار 1386
بهار 1385
لوگوی من
تـوپـــک
اشتراک در خبرنامه